از نظر قرآن، رهبرى و امامت امت، اصالتاً بايد به دست معصوم و دور از هر گونه كژى باشد. اين نكته به تعابير مختلفى در كتاب الهى بيان شده است؛ از جمله هنگامى كه ابراهيمعليه السلام به امامت رسيد و خداوند به او فرمود: «إِنِّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»؛ بقره (2)، آيه 124. ابراهيمعليه السلام آن منصب الهى را براى فرزندانش درخواست كرد؛ ولى در «قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى» ؛ پاسخ آمد: «لايَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ»؛ همان.؛ «عهد من به ستمكاران نمىرسد». آيه بالا نشان مىدهد كه امامت منصبى الهى است - نه به انتخاب افراد - و به كسانى اعطا مىشود كه از هر ظلمى (اعتقادى، اخلاقى و رفتارى) پاك و مبرّا باشند و نفى مطلق ظلم، مساوى با عصمت است. آياتى كه در قران پيرامون امامت و ولايت ائمه اطهار(ع) وارد شده مىتوان به دو بخش تقسيم كرد: الف) آياتى كه به صورت مستقيم خلافت و جانشينى آن حضرات را بيان مىكنند. ب ) آياتى كه مناقب و فضايل آن بزرگواران را مطرح مىكنند. اين گونه آيات به صورت غيرمستقيم مىتواند موضوع ولايت آنان را نيز روشن و اثبات بكند، زيرا با بهرهگيرى از يك اصل عقلى و عقلايى به نام قبح ترجيح مفضولى بر فاضل به راحتى مىتوان امامت آنان را درزمان بعد از رحلت پيامبر(ص) تا زمان وقوع قيامت مطرح و تبيين كرد. آياتى كه به بخش اول مربوط مىشود، توسط عده كثيرى از دانشمندان اهل سنت و از طرف همه محققان اهل تشيع مورد بررسى و ارزيابى قرار گرفته است. خوشبختانه سخن حق و صواب از زبان و قلم آنها در لابهلاى آثار به جاى مانده از آنها به ثبت رسيده، ولى متأسفانه مسائل سياسى و دنيوى و گاه تعصب مانع از اقدام عملى در اين باره شده است. در بخش اول آيات زير مورد توجه علما قرار گرفته است: 1- آيه تبليغ، يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته؛؛ اى پيامبر آنچه را از سوى پروردگارت نازلشده به طور كامل برسان و اگر نكنى رسالت او را انجام ندادهاى، (مائده، آيه 67). اين آيه طبق گفته بسيارى از دانشمندان اهل سنت اعم از مفسرين و محدثين و مورخين در شأن على(ع) نازل شده است. حال اگر دقت كنيم، دو چيز در آيه محل تأمل و فهم است: يكى اين كه در آيه فوق، مسألهاى با سه ويژگى مهم كاملاً قابل مشاهده است: 1- مسألهاى كه براى اسلام جنبه حياتى داشته است. 2- مسألهاى كه غير از احكام نماز و روزه و امثال آن بوده است. 3- مسألهاى كه بيان آن موجب موضعگيرى سختى از ناحيه افراد و حتى باعث بروز خطرات احتمالاتى براى جان پيامبر مىشده است. ديگرى واژه مولا است كه در بيان آن روز پيامبر به كار رفته است. حال مىگوييم، درست است كه دوست و يار و ياور يكى از معانى مولا است ولى قرائن زير ثابت مىكند كه معناى سرپرست و رهبر از مولا اراده شده است: الف) مسأله بيان دوستى على(ع) نيازى به متوقف ساختن آن قافله عظيم در آن موقعيت ويژه نداشت. ب ) جمله پيشين در بيان پيامبر كه «الست اولى بكم من انفسكم» باشد به هيچ وجه تناسبى با بيان يك دوستى ساده ندارد. اين قرينه است كه مولا در جمله بعدى هم به معناى غيردوستى است. ج ) در متون تبريكهاى صادر شده از سوى عمر و ابوبكر در ان روز، نمىتوان تنها مفهوم دوستى را اراده كرد. د ) اشعار به جاى مانده از شعرايى همچون حسان بن ثابت اراده معناى سرپرستى را ثابت مىكند. 2- آيه ولايت انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون؛ ولى و سرپرست شما تنهاخداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند و نماز را برپا مىدارند ودر حال ركوع زكات مىپردازند، (مائده، آيه 55). بسيارى از مفسران و محدثان و مورخان درباره شأن نزول اين آيه نيز نقل كردهاند كه آيه فوق در شأن على(ع) نازل شده است. آنچه كه قابل توجه است اين است كه در آيه فوق روى مسأله ولى تكيه شده است. مىگوييم، افزون بر مطالب بيان شده در آيه پيشين، قراينى در آيهوجود دارد كه نشان مىدهد ولى در اينجا به معناى سرپرست است: الف) اگر ولى به معناى ناصر و دوست و ياور بوده باشد شامل همه مؤمنان مىشد و حال آن كه ولايت در آيه مورد بحث منحصر به مورد خاص شمرده شده و آن كسى است كه در حال ركوع صدقه داده است و كلمه انما كه دليل بر حصر است همراه آن آمده. ب ) در آيه بعد از اين، واژه حزبالله به كار رفته است. تعبير به آن مربوط به حكومت اسلامى است نه يك دوستى ساده، چرا كه در معنى حزب، يك نوع تشكل و همبستگى اجتماعى براى تأمين اهداف مشترك افتاده است و اين خود مىرساند كه ولى در آيه پيشين به معناىسرپرست مىباشد. ج ) حداقل با در نظر گرفتن آيه 6 سوره احزاب كه دارد: النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم به طور يقين مىتوان گفت شخص زكات دهنده در حال ركوع و نماز همانند پيامبر در ولايت تشريعى يعنى حق تصرف، حق تدبير،حق مديريت و رهبرى جامعه اسلامى مشاركت خواهد داشت. 3- آيه اولى الامر، آيه 59 سوره نساء مىفرمايد: يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم؛ اى كسانى كه به خدا ايمانآوردهايد، از خدا اطاعت كنيد واز رسول و اولى الامرى كه از خودتانند، فرمان ببريد. اگر در موضوع اطاعت از منظر قرآن دقت كنيم، مىبينيم كه قرآن در اين آيه اطاعت اولىالامر را بدون هيچ قيد و شرطى واجب مىداند و حال آن كه، قرآن موضوع طاعت را در آيه 8 سوره عنكبوت كه در رابطه با اطاعت از والدين و احسان به آنهاست، مقيد به عدم انحرافآنها مىكند. از تفاوت بين اين دو آيه به يك نكته جالب مىتوانيم پى ببريم و آن اين كه اگر خدا اطاعت اولى الامر را بىهيچ قيد و شرطى از ما خواسته است، معلوم مىشود اولىالامر بايد از خطا و عصيان معصوم باشد و لذا فرمان به اطاعت مطلقه از اولىالامر كسانى را شامل مىشودكه در رديف رسول خدا يعنى جانشينان معصوم او هستند، زيرا اطاعت مطلقه در غيرمعصومان(ع) ممكن نيست. 4- آيه صادقين يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقواى الهى داشته باشيد و (هميشه) باصادقان باشيد، (توبه، آيه 119). طبق ظاهر آيه همه مسلمانان موظفند كه در هر عصر و زمانى در خط صادقان و همراه آنان باشند و از آن معلوم مىشود كه در هر عصر و زمان صادق يا صادقانى وجود دارند. در اينجا دو نكته قابلتوجه و فهم است: الف) آيه 15 سوره حجرات و آيه 177 سوره بقره و همينطور آيه 8 سوره حشر نشانه اصلى صادقان را چنين بازگو مىكند: ايمان كامل به همه مقدسات و اطاعت فرمان خدا در تمام زمينهها مخصوصا نماز و زكات و انفاق و استقامت در جهاد و در مقابل مشكلات. از مجموعاين آيات، نتيجه مىگيريم كه مسلمانان موظفند با كسانى باشند كه از نظر ايمان و تقوا در اعلا درجه، و از نظر علم و عمل و استقامت و جهاد در بالاترين سطح باشند، روشنترين مصاديق اين معانى همان معصومانند. ب ) از سوى ديگر دستور به همراه بودن با صادقان به طور مطلق و جدا نشدن از آنان بدون هيچ قيد و شرط، قرينه ديگرى بر معصوم بودن آنهاست، زيرا پيروى بدون قيد و شرط جز در مورد معصومان معنى ندارد. 5- آيه قربى قل «لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى؛ بگو من هيچ پاداشى از شما بر (اداى) رسالتم درخواست نمىكنم، جزمودت و دوستى ذوىالقربايم را، (شورى، آيه 23). نكته اصلى در مورد آيه اين است كه از يك سو قرآن مجيد از بسيارى از پيامبران الهى نقل مىكند كه آنها با صراحت نفى اجر از مردم مىكردند مثل آيه 109، 127، 145، 164 و 180 سوره شعرا و از سوى ديگر آيه مورد بحث دوستى خويشاوندان را به عنوان پاداش مطرح مىكند و از سوى سوم در آيه 57 سوره فرقان اجر مذكور را وسيله قرب الهى معرفى مىكند واز سوى چهارم در آيه 47 سوره سبأ اجر مزبور را به سود مردم ذكر مىكند. از ضميمه كردن اين آيات چهارگانه به يكديگر به خوبى مىتوان نتيجه گرفت كه پيامبر اسلام نيز مانند ساير پيامبران الهى اجر و پاداشى براى شخص خود از مردم نخواسته است، بلكه مودت ذوىالقرباى او راهى به سوى خداست و چيزى صد درصد به نفع خود آنها، چرا كهاين مودت دريچه و روزنهاى است به سوى مسأله امامت و خلافت و ادامه خط رهبرى رسول خدا در امت و هدايت مردم در پرتو آن. آياتى كه به صورت غيرمستقيم ناظر بر مسأله جانشينى پيامبر اسلام است، به شرح ذيل است: 1- آيه مباهله، آل عمران / 61 2- آيه ليلة المبيت، بقره / 207 3- آيه حكمت، بقره / 269 4- آيه خيرالبريه، بينه / 7 و 8 5- سوره هل اتى 6- آيات نخست سوره برائت 7- آيه سقاية الحاج، سوره توبه / 19 8- آيه و صالح المؤمنين، تحريم / 4 9- آيه وزارت، طه / 29 - 32 10 و 11- احزاب / 23 و 25 12- آيه بينه و شاهد، هود / 17 13- آيه صديقون، حديد / 19 14- آيه نور، حديد / 27 15- آيه انذار، شعرا / 214 و 215 16- آيه مرج البحرين، الرحمن / 19 تا 22 17- آيه نجوا، مجادله / 12 و 13 18- آيه سابقون، واقعه / 10 تا 14 19- آيه اذن واعيه، حاقه / 12 20- آيه محبت، مريم / 96 21- آيه منافقان، محمد(ص) / 30 22- آيه ايذاء، احزاب / 57 23- آيه انفاق، بقره / 274 24- آيه محبت، مائده / 54 25- آيه مسؤولون، صافات / 24 براى آگاهى بيشتر ر.ك: آيتاللهمكارم شيرازى، پيام قرآن (تفسير موضوعى قرآن مجيد)، ج 9، اين جلد از تفسير عمدتا پيرامون بررسى مسأله امامت در قرآن مجيداست.
نخست بايد دانست در قرآن بسياري از مطالب بنا بر مصالحي به طور آشکار بيان نشده است. به عنوان مثال جزئيات برخي احکام به تفصيل نيامده است چه بسا به خاطر آن که علاوه بر تلاوت قرآن ارتباط مردم با پيامبر و امامان(ع) نهادينه شود و يا نام امامان به طور آشکار در قرآن نيامده چه بسا به خاطر آن که مخالفان انگيزه اي براي تحريف قرآن پيدا نکنند و يا ستيزه گري خود را با اسلام و قرآن علني نکنند. اگر چه با تصريح «نام» نيز مشکل حق ستيزان حل نمي شود چنان که بشارت پيامبر اسلام(ص) در تورات و انجيل آمده اما بسياري از اهل کتاب، اهل حقيقت را کتمان کردند و ايمان نياوردند. اما آن چه مهم است اشارات موجود در قرآن و امکان تبيين حق براي حق پذيران است. آيات مربوط به حضرت مهدى(عج) در قران مجيد فراوان است كه از بين آنها به ذكر دو آيه اكتفا مىشود. آيه اول:ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون ان فى هذالبلاغا لقوم عابدين؛ به تحقيق در زبور از پس تورات نوشتيم كه مسلما زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد، به يقين در اين سخن پيام رسايى است براى قومى كه بندگان خدايند، (انبيا، آيه 105). آيه شريفه از سرنوشت نهايى زمين خبر مىدهد كه بندگان صالح، آن را به ارث خواهند برد. قابل تأمل در آيه بالا اين است كه در تورات حضرت موسى و زبور حضرت داوود از اين حكومت ياد شده است، در حالى كه اين دو پيامبر الهى خودشان از انبيايى بودهاند كه حكومت داشتند؛ با اين حال به آنها خبر از حكومت صالحان بر روى زمين داده شده است (آن هم با اين همه تأكيد). مطلب ياد شده، اين حقيقت را روشن مىكند كه اين وعده الهى، حكومتديگرى است و آن حكومت بر كل زمين مىباشد. كلمه الارض هم اشاره به همين معنا دارد. گفتنى است كه براى همين در كتاب اين دو پيامبر، وعده تحقق حكومت جهانى داده شده است و چنين حكومتى تا اين زمان نبوده و مخصوص به زمان ظهور امام زمان(عج) است. اختصاص ذكر اين وعده جهانى در تورات و زبور (از ميان كتابهاى آسمانى ديگر)، ظاهرا به جهت تجربه حكومت مؤمنان بر بخشى از زمين در زمان حضرت موسى و داوود بوده است. آيه دوم: وعداللّه الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بى شيئا و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون؛ خداوند كسانى از شما را كه ايمان آوردند و صالحات را انجام دادند، وعده فرمود كه آنان را قطعا در زمين به خلافت خواهد گمارد، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودندبه خلافت گمارد و قطعا برايشان دينشان را مستقر خواهد نمود؛ دينى كه آن را برايشان پذيرفت و قطعا آنان را از پس خوفشان به حالت امنيت، دگرگون مىكند، به جهت آن كه مرا عبادت كنند [و] چيزى را با من شريك نگردانند و هر كه بعد از آن كفر ورزد پس قطعا آنان فاسقانند، (نور، آيه 55). در اين آيه شريفه، خداوند وعده استقرار حكومت الهى بر روى زمين را به مسلمانان مىدهد؛ حكومتى كه در سايه آن هيچ گونه ترسى نيست و در آن عبادت خداوند بدون شرك انجام مىشود؛ يعنى، حكومتى صد در صد اسلامى كه در آن از شرك و نفاق اثرى نيست. كاملاً روشن است كه حكومتى با اين خصوصيات، تا به حال نبوده و تنها حضرت حجت است كه حكومت جهانى خواهد داشت و دنيا را پر از عدل و داد نموده و ريشه كفر و نفاق راخواهد كند. تشبيه اين حكومت به حكومت پيامبران گذشته، در نوع حكومت (يعنى الهى بودن آن) است؛ نه در خصوصيات آن از جهت جهانى بودن و برچيده شدن كفر و شرك از سراسر جهان. اما دلايل وجود حضرت مهدى غير از دليل عقل كه حكم مىكند به اين كه در هر زمان بايد حجتى زنده از طرف خداوند بر مردم باشد، روايات متواتر و فراوانى هست كه از شيعه و سنى نقل شده است. حتى چند نفر از علماى اهل سنت كتابهايى در مورد حضرت مهدى و اثبات وجود آن حضرت و اين كه خواهد آمد و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد و... نوشتهاند. براى مطالعه بيشتر ر.ك: صفة المهدى، حافظ ابى نعيم اصفهانى والعرف الوردى فى اخبار المهدى، سيوطى. اطلاعاتى به صورت آمارى از روايات در مورد امام زمان(عج) - كه از كتب شيعه و سنى استخراج شده است - براى شما ذكر مىشود: 1- روايات بشارت به ظهور حضرت مهدى(عج) 675 مورد 2- رواياتى كه مىرساند از اهل بيت پيامبر(ص) است 389 مورد 3- رواياتى كه دلالت مىكند از اولاد على(ع) است 214 مورد 4- رواياتى كه دلالت مىكند از اولاد فاطمه(س) است 192 مورد 5- رواياتى كه دلالت مىكند نهمين فرزند امام حسين(ع) است 148 مورد 6- رواياتى كه دلالت مىكند از اولاد امام زينالعابدين(ع) است 185 مورد 7- رواياتى كه دلالت مىكند از اولاد امام حسن عسكرى(ع) است 147 مورد 8- رواياتى كه دلالت مىكند زمين را پر از عدل و داد مىكند 132 مورد 9- رواياتى كه دلالت مىكند عمر حضرت طولانى است 318 مورد 10- رواياتى كه دلالت مىكند حكومت حضرت جهانى است 47 مورد 11- رواياتى كه دلالت مىكند امام دوازدهمين است 136 مورد در پايان روايتى از يكى از كتابهاى معتبر اهل سنت ذكر مىشود. رسول خدا(ص) مىفرمايد: «اگر از زمانه و روزگار باقى نماند مگر يك روز، خداوند مبعوث خواهد كرد مردى از اهل بيت مرا كه زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از ظلم و جور شده بود»، (مسند احمد حنبل، ج 1، ص 99 - ج 3، ص 17 و 70). و اما درباره چرايي عدم تصريح نام امامان در قرآن مجيد توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم: به اين پرسش ارزنده، پاسخهاى متعدد داده شده است كه با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره مىشود. 1. «تبيين» قرآن توسط پيامبر(ص)؛ عدم تصريح به خصوصيّت و تعداد و نام امامان موضوعى استثنايى نيست. قرآن خود متكفل بيان تمام مصاديق و جزئيات فروع معارف و دستورالعملها نيست تا عدم تصريح به نام امامان مورد نظر شيعه امرى خلاف انتظار و غير موافق با سبك ويژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از اين دست است. شايد در بين احكام و دستورهاى شريعت مطلبى به اهمّيّت و محوريت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابيرى نظير ستون خيمه دين، مرز ميان كفر و ايمان، عامل تقرب هر پرهيزكار و نخستين پرسش و اساسىترين عامل پذيرش ديگر اعمال نشان دهنده اهمّيّت اين تكليف الاهى است؛ امّا به راستى آيا در آيات قرآن نشانى از تعداد ركعات و خصوصيات اين فريضه وجود دارد؟! قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از اين دست اشاره كرده، بيان خصوصيات ديگر اين مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زكات واجب و حج و خمس و ساير دستورهاى شريعت مقدس نيز از همين نظام تبعيت كرده است؛ يعنى فشار اصلى را بر تثبيت اين واجبات گذارده و بيان خصوصيات را به دستگاه ديگر (سنت) واگذار كرده است. همين دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصير و امام صادق(ع) نيز جارى شده است: ابو بصير كه از شاگردان تيزبين امام ششم(ع) است، پيرامون آيه 59 سوره نساء - «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» - كه مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولياى امور فرا مىخواند، به طرح پرسش مىپردازد. طبيعى است كه در خدا و رسول به دليل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، ترديد راه نمىيابد؛ امّا ذكر واژه «اولياى امور» و اجمالى كه در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسيد: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شيعه است و مراد از «اولياى امور» امام على(ع) و اهل بيتاند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم يُسَمِّ عَليّاً و اَهْلَ بَيْتهِ»؟ امام صادق(ع) در پاسخ به سبك خاصّ قرآن اشاره كرد و فرمود: وقتى براى پيامبر آيه نماز نازل شد، خدا در آن سه ركعت و چهار ركعت را نام نبرد تا آنكه رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آيه زكات نازل شد، خدا نام نبرد كه بايد از چهل درهم يك درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنيد تا آنكه رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضيح داد. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» درباره على و حسن و حسين - عليهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر كه من مولا و آقاى اويم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصيت مىكنم درباره كتاب خدا و خاندانم؛ زيرا من از خداى - عزوجل - خواستهام ميانشان جدايى نيفكند تا آنها را كنار حوض به من رساند. خدا اين خواست مرا برآورد....»1 از اين روايت در مىيابيم وظيفه بيان مصداقها و موارد و نيز تبيين جزئيات بردوش پيامبر(ص) است. همين جهت شيعه را بر آن داشت تا بر سنت پيامبر(ص) تاكيد ورزد؛ بر عدم امكان اكتفا به قرآن در تشخيص امور پاى فشارد و تلاش خلفاى سده نخستين هجرى در ممنوعيت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان كه مىدانيم اين ممنوعيت سرانجام در اواخر دوران بنى اميه برطرف شد و تدوين كتب روايت نزد تمام فرقههاى مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبى، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسيرش چنين روايت مىكند: عمران بنِ حُصين به مردى كه گمان مىكرد كتاب الله به سنت نياز ندارد، گفت: «تو احمقى، آيا حكم نماز ظهر را كه بايد چهار ركعت خواند و حمد و سورهاش را آشكار نخواند، در قرآن يافتهاى؟ و به همين گونه به نماز و زكات و مثل آنها اشاره كرد و گفت: آيا اين [امور] را در قرآن روشن شده يافتهاى؟ همانا كتاب خدا اين امور را مبهم بيان كرد. و سنت آن را تفسير مىكند.»2 در همان تفسير از «مكحول»، يكى از علماى بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنين نقل مىكند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نيازمندتر است. البته اين تعبير افراط گونه مور تاييد شيعه نيست. بر اساس باورهاى شيعه سنّت، مشروعيت و حتّى صحت مندرجات و محتويات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاكم بر آن به دست مىآورد. سند حجيت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال فهم صحيح معارف و وظايف دينى بى عنايت به سنت نبوى(ص) و روايات اهل بيت(ع) ممكن نيست. در اينجا، پرسشى ديگر رخ مىنمايد: رسول اكرم(ص) اين معارف و احكام جزئى و تفسيرى را از كجا به دست مىآورد؟ از آيات قرآن استفاده مىشود كه جمع و قرائت آيات قرآن و نيز بيان مراد و مقاصد و شرح و تبيين آيات از ناحيه خداى متعال است: «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ3؛ جمع قرآن - كلمات در آيات، آيات در سورهها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى كه بر تو قرآن را خوانديم، تو [پيامبر(ص)] هم پيروى كن و قرآن را همين گونه بخوان. - مرحله بعد «بيان» قرآن است كه آن هم وظيفه ما است». بنابراين، بيان و تشريح مقاصد آيات هم از ناحيه خدا است و به وسيله وحى ديگرى جز وحى قرآنى در اختيار پيامبراكرم(ص) قرار مىگيرد. پس ما با دو وحى روبهرو هستيم: «وحى قرآنى» و «وحى تبيينى». در وحى قرآنى لفظ و معنا هر دو از ناحيه خدا است؛ امّا در وحى تبيينى معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا(ص) است. آيات 43 و 44 سوره نحل به اين دو گونه وحى اشاره مىكند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ ما بر تو «ذكر» را نازل كرديم تا قرآنى را كه براى مردم نازل شده تبيين و تفسير كنى و زمينه تفكر آنها را فراهم سازى». اين ذكر همان «وحى تبيينى» است كه درست تجلى يافته است و تمام سخنان پيامبر(ص) در زمينه معارف و دستورالعملهاى دينى را شامل مىشود. اين مقدمات نشان مىدهد عدم ذكر مصداقها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احكام الاهى را شامل مىشود. بنابراين، براى شناخت نام امامان معصوم(ع) بايد سراغ سنت نبوى(ص) رفت؛ همان گونه كه در تفسير و تبيين معارف و ديگر فرائض دينى به «سنت» نياز منديم. 2. تأكيد بر روش توصيفى؛ از روشهاى جالب توجّه قرآن تأكيد بر صفات و ويژگىها و عدم اصرار بر ذكر نام اشخاص است. شايد حكمت اين روش توجّه دادن امت به صفات و ويژگىهاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذكر شده به شناخت اشخاص و تطبيق صفات بر آنان بپردازند و اهمّيّت و جايگاه اشخاص را با ميزان صفات تجلى يافته در آنان بسنجند. روش بيان «توصيفى»، به قرآن شادابى و تازگى و دوام مىبخشد؛ زيرا در هر قطعهاى از زمان زمينه تطبيق افراد و جوامع بر شاخصههاى ذكر شده در قرآن فراهم مىشود و امكان دستيابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنههاى فردى و اجتماعى تأمين مىگردد. قرآن «كلام فصل» است - «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»4 - و بين حق و باطل تمييز مىدهد و راهنماى انسان در فتنهها است؛ چنان كه پيامبر(ص) فرمود: «هنگامى كه فتنهها چون پارههاى شب تاريك شما را فرا گرفت، به قرآن روى آوريد» از سوى ديگر، حكومت شايستگان نياز هميشگى جوامع دينى است و به بخشى از امت اسلامى و يا قطعهاى خاصّ از تاريخ، اختصاص ندارد. براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گسترهاى چنين پهناور، بيان شاخصهها و شايستگىها و ويژگىهاى صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترين راه شمرده مىشود. بدين سبب، قرآن جز در موارد ضرورى از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواريون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر كرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ويژگىها و نه نامها توجّه كنند و امكان بهرهگيرىهاى نو از قرآن فراهم شود. بنابراين، شيعه معتقد است مسلمانان در آيات بسيارى به ائمه اطهار(ع) رهنمون شدهاند و وظيفه دارند با تطبيق ويژگىهاى ياد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نيازهاى دينى، اجتماعى و سياسى خود را از درگاه آنان جويا شوند. بر اساس همين نكته مهم، امام باقر(ع) مىفرمايد: «مَنْ لَمْ يَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ يَتَنَكَّبِ الفِتَنْ». هر كس امر ولايت ما را از قرآن به دست نياورد؛ نمىتواند از فتنهها مصون ماند.» در اين روايت دو نكته قابل تأمل مىنمايد: 1. امر ولايت اهل بيت(ع) در قرآن وجود دارد و توصيفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون مىشود. اگر به راستى از سر تحقيق و بدون هيچ گونه اعوجاج و كج فهمى سراغ آيات رويم، نشانهها و صفات و ويژگىهايى كه براى امامان بيان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدايت خواهد كرد. پس امر ولايت امامان شيعه را مىتوان از قرآن استخراج كرد. البته همان گونه كه پروردگار در تمام آفريدهها تجلى كرده است و تنها شايستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولايت اهل بيت(ع) از آيات نيز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نيازمند است. 2. شيعيان ممكن است از راههاى گوناگون به امر ولايت امامان دست يابند، امّا با توجّه به اهمّيّت و مرجعيت قرآن كسانى از فتنهها و شبههها و افراط و تفريطها رهايى مىيابند كه معرفت به ولايت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غير اين صورت، در فتنههاى ناشى از افراط و تفريط سقوط خواهند كرد. به همين جهت مفسران و علماى بزرگ شيعه بخش عمدهاى از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولايت و شؤون آن معطوف داشتهاند و ولايت امامان شيعه(ع) را به آيات الاهى مستند ساختهاند. تلاش و تأليفهاى آنان ذيل آياتى چون «اولى الامر»، «ذوى القربى» «ولايت»، «اكمال دين»، و... فراوان به چشم مىخورد. اين بحث را با حديثى از امام صادق(ع) پايان مىدهيم: «اگر قرآن آنگونه كه خدا خواسته و نازل كرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گيرد، هر آينه ما را با نشانههاى ارائه شدهاش خواهيد يافت.»5 بنابراين، بايد با نگاه جستوجوگر در آياتى كه صفات و ويژگىهاى رهبران و اولياى امور را بيان مىكند، نامهاى اهل بيت(ع) را استخراج كرد. شيعه افتخار دارد كه رهبرانش را با استناد به اصول قرآنى برگزيده است.
برچسب : نویسنده : hassansaba12131415 بازدید : 124