ماجرای شکستن پهلوی حضرت فاطمه زهرا (س)

ساخت وبلاگ
درباره مظلوميت حضرت زهرا(س) و واقعه «پشت در» بايد دانست، مردم صدر اسلام احترام ويژه پيامبر(ص) به حضرت زهرا(س) را آشكارا ديده و شنيده بودند. هنوز احاديثى مانند «فاطمه بضعه منى، من اذاها فقد اذانى؛ فاطمه پاره تن من است هر كس او را بيازارد مرا آزرده است»(صحيح مسلم، ج‏7، باب فضائل فاطمه بنت النبى(ص)). به خاطر داشتند.
از اين رو، هنگامى كه مى‏خواستند امام على(ع) را به اجبار براى بيعت به مسجد ببرند، حضرت فاطمه(س) پشت در آمد تا آنان به احترام حضرت فاطمه(س) شرم كنند و برگردند. اتفاقاً كسانى كه در جلوى جمعيت بودند، وقتى دريافتند حضرت فاطمه(س) پشت در است، دست نگاه داشتند و با صداى بلند گفتند فاطمه پشت در است. اما از آخر جمعيت دستور داده شد: «و ان كانت؛ اگر چه او [فاطمه‏] باشد». آن جا بود كه آن واقعه جان سوز اتفاق افتاد (الامامه و السياسه، ابن قتيبه، ج‏1، ص‏30).

بخشى از اين وقايع عبارت است از:
1. قبل از تجهيز و دفن پيامبر(ص)، گروهى از مسلمانان در سقيفه بنى ساعده گردآمدند و برخلاف نظر پيامبر(ص) و خداوند، خليفه تعيين كردند.
2. تبليغات عليه حضرت امير مؤمنان(ع) از همان ابتدا شروع شد؛ از قبيل اين كه او جوان است، اهل مزاح است، كشنده سران مكه است و بسيارى از تازه مسلمانان به واسطه كشته شدن بستگانشان به دست حضرت على(ع) با وى دشمنى میورزند؛ به عبارت ديگر، با تمام امكانات در بى ‏اعتبار كردن امير مؤمنان(ع) كوشيدند.س از آنکه عده‌ای از صحابه مهاجر و انصار در سقیفه با ابوبکر بیعت نمودند، فردای آن روز نیز ابوبکر جهت گرفتن بیعت عمومی در مسجد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حاضر شد، در این میان علی ـ علیه السّلام ـ و بنی‌هاشم و شماری از یاران حضرت ـ علیه السّلام ـ به دور از این کشمکشها در منزل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سوگ از دست رفتن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ گردهم آمده بودند و درصدد تجهیز و کفن و دفن حضرت بودند. ابوبکر پس از بیعت عمومی کسی را جهت فراخواندن حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به مسجد و شرکت در بیعت عمومی فرستاد. البته در این میان اختلافاتی در زمان و تاریخ چنین امری وجود دارد. ابن قتیبه آورده است که: ابوبکر چون دوبار قنفذ را به خانه علی ـ علیه السّلام ـ فرستاد(3) و علی ـ علیه السّلام ـ جواب منفی داد. ابوبکر عمر را به همراه چند نفر به طرف خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرستاد. بعضی عثمان، خالد بن ولید، مغیرة بن شعبه، ابوعبیده جراح و حتی خود ابوبکر را از همراهان عمر نام برده‌اند.(4) همچنین از قنفذ نیز در این جمع یاد شده است.(5)
ابوبکر در زمان فرستادن عمر به او گفت: اگراطاعت نکردند (و از خانه جهت بیعت بیرون نیامدند) آنان را بکش.(6)
ابی‌الفداء درکتابش می نویسد: ابوبکر عمر بن خطاب را به سوی علی و همراهان او فرستاد آنها را از منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بیرون آورد و به عمر گفت: اگر ابا کردند آنان را بکش. پس عمر با مقداری آتش به سوی آنان رفت تا خانه را به آتش بکشد.(7) وقتی عمر به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ رسید بانگ برآورد و اهل خانه را برای بیعت فراخواند و تهدید نمود که خانه را به آتش خواهد کشید. مردم گفتند که فاطمه درون خانه است. عمر گفت: باشد.(8) فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که صدای عمر را شنید جلو آمدو به روایتی از پشت درب با عمر به گفتگو پرداخت و فرمود: آیا می‌÷واهی خانه مرا به آتش بکشی؟ عمر گفت: آری.(9) در اثر گفتگوهایی که بین فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و عمر رد و بدل شد و ناله‌های حضرت ـ سلام الله علیها ـ مردم بسیاری ناظر به این حادثه متفرق شدند و عمر با عده‌ای باقی ماند.(10) این قسمت واقعه را اکثر منابع سنی و شیعه نقل کرده‌اند .اختلاف گزارشها پس از این صحنه شروع می‌شود. گروهی براین باورند: زبیر و علی ـ علیه السّلام ـ با شمشیر خارج شدند آنان را گرفتند و کشان کشان به مسجد بردند.(11) بعضی نیز قائلند که با تهدید عمر همه همراهان علی ـ علیه السّلام ـ از منزل بیرون آمدند و بیعت کردند به جز علی ـ علیه السّلام ـ (12) بلکه ابوبکر چون استدلالهای حضرت ـ علیه السّلام ـ را شنید گفت: اگر بیعت نمی‌کنی ترا مجبور به آن نخواهم کرد. امّا اینکه عمر درب خانه را به آتش کشیده است در این مورد گزاره هایی از سنی و شیعه وجود دارد که مؤید حجوم و آتش زدن می‌باشند.(13) این اخبار را در ادامه آورده‌اند که عمر درب نیم سوخته را با لگد خود باز نمود(14) و چون فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در پشت درب قرار داشت در اثر شدت ضربه نوزادی را که حامله بود سقط نمود.(15)
همچنین عمر با تازیانه قنفذ ضربة سخنی به بازوی حضرت ـ سلام الله علیها ـ نواخت که در اثر آن تورمی در دستان حضرت پدیدار شد و چون عمر همچنان مقاومت زهرا ـ سلام الله علیها ـ را دید سیلی محکمی به صورت حضرت نواخت که گوشواره از گوشش خارج شد،(16) پس از آن عمر علی ـ علیه السّلام ـ را با حالتی زشت و توهین‌آمیز به مسجد برد.(17)کوتاهی مردم در حمایت و رعایت اهل بیت(ع)قابل انکار نیست، در این امتحان-جز تعدادی انگشت شمار-همگان به مصلحت دنیای خود اندیشیدند و آخرت را نادیده انگاشتند. بزرگان اهل سنت از عایشه حکایت کرده اند که:
«تا هنگامی که فاطمه زنده بود، علی در میان مردم از وجهه و آبرویی برخوردار بود؛ لیکن چون او از دنیا رفت، مردم از علی نیز روی تافتند.»(1)
تنهایی و غربت خاندان پیامبر(ص)به آن جا انجامید که شب ها- و گاه حتی روزها- علی(ع)زهرا(ع) را بر مرکبی سوار می نمود و دستان حسن و حسین(ع)را می گرفت و خانه یاران پیامبر(ص)دق الباب می نمود و حق خویش را بدانها یادآور می شد و آنان را به یاری می طلبید؛ لیکن صد افسوس، در جواب چیزی جز این نمی شنید:
«اینک کار از کار ما گذشته و ما با ابوبکر بیعت کرده ایم؛ چرا بیشتر ما را نخواندی تا با تو پیمان ببندیم؟!»
امام در جواب می فرمود:
«آیا جنازه پیامبر(ص)را بر زمین وامی نهادم و به نزاع در خلافت برمی خاستم؟!»(2)
برخی نیز وعده یاری می دادند؛ لیکن به عهد خود وفا نکرده و غربتی دیگر قلب تنها مرد شهر پیامبر(ص)را می آزرد.(3)
گروهی از انصار در نشست های پنهانی خود خلافت را حق مسلم امیرالمؤمنین(ع)عنوان می کردند؛ لیکن درصدد احقاق آن و بازگرداندند آن بر نیامدند. ابوبکر نیز- پس از خطبه فدکیه فاطمه زهرا(ع)-در سخنان خود(به این نشست ها اشاره کرد و)این گفتار را سفیهانه خواند و آنان را تهدید نمود.)(4)
در یک تقسیم بندی می توان مردم را پس از رحلت پیامبر(ص)در سه گروه جای داد:
گروه اول: که اکثریت مردم را شامل می شد و متشکل از صحرانشینان و مردم پست و بی فرهنگی بود که از خود فکر و نظری نداشتند و در پی هر هیاهویی به راه می افتادند.
اینان در پی برپایی غوغای غصب خلافت به پیروی از آن هایی برخاستند که بیشتر مردم فریاد می کشیدند و دژخیمانه تر رفتار می کردند.
گروه دوم:که بعد از گروه اول بیشترین تعداد را داشتند، از چند دسته تشکیل می شدند:
نخست: کسانی که نسبت به امیرالمؤمنین علی(ع)حسادت می ورزیدند.
دیگر: آن ها که کینه هایی از وی به سبب کشته شدن نزدیکان و دوستان به دست آن حضرت داشتند.
و نیز:آن ها که از عدالت او می هراسیدند.
این چند دسته نیز به یاری غاصبان خلافت شتافتند و اگر ابوبکر را ریبنده این مسند نمی دانستند؛ لیکن می گفتند: او از علی آرام تر و نرم تر است.
گروه سوم: آن اقلیت بودند که مخالف ابوبکر بودند که در میان آن ها بیشتر به امامت امیرالمؤمنین علی(ع)ایمان داشتند، اما از آن جا که حضرتش در چنگال غاصبان غریب مانده بود جز اندکی دست از یاری او کشیدند و او را تنها وانهادند.
یکی از یاران پیامبر(ص)در پاسخ به سلیم گفت:
«فتنه ای برای ما رخ داد که دل و گوش و چشم ما را گرفت(و قدرت) تشخیص و بصیرت ما را ربود.»(5)حذیفه نیز در این باره می گوید:
«مشکل ما بس دشوارتر از آن بود که گمان می رفت؛ به خدا سوگند! بصیرت دیده ها رفت و یقین مان زایل شد؛ حق ستیزان بسیار و حق جویان اندک بودند...به خدا سوگند! چشم و گوش ما بسته شد و از مرگ هراسان شدیم و دنیا در نظرمان جلوه کرد».(6)

ماجرای هجوم و تحلیل نهایی

حال در این قسمت با متذکر شدن برخی نکات مهم پیرامون مطالب ذکر شده در فصل های قبل، قضاوت و نتیجه گیری نهایی را به عهده وجدان خوانندگان می گذاریم.
اولاً: با توجه به روایاتی که در فصل دوم از علمای اهل تسنن آوردیم، نتیجه می گیریم که ماجرای یورش به اهل بیت و آتش زدن خانه و شهادت حضرت محسن(ع)و شکستن پهلوی حضرت زهرا(ع) همه و همه در روز بیعت گرفتن، انجام شده است.
ثانیاً: کوتاه بودن مدت زندگی حضرت زهرا(ص)بعد از پیامبر اکرم(ص)چیزی است که همه بر آن اتفاق دارند.(7)بیشترین مدتی که حضرت فاطمه(ع)بعد از شهادت پیامبر(ص)زندگی کردند را مورخین شش ماه و کمترین آن را چهل روز بیان کردند.
ثالثاً: سن حضرت زهرا(ع)در هنگام شهادت هیجده سال بیشتر نبوده است؛ البته لازم به ذکر است در این مورد بین علمای خاصه و عامه اختلاف وجود دارد که از اختلاف در سال تولد مبارک آن حضرت نشات گرفته است؛ علمای اهل تسنن تولد حضرت را قبل از بعثت می دانند اما دانشمندان شیعه از جمله، کلینی، ابن شهر آشوب، علی بن عیسی، مجلسی، بحرانی و...سالد تولد حضرت را پنجم بعثت می دانند. دلیل بزرگان شیعه، حدیث صحیحی است که علمای اهل تسنن هم آن را آورده اند(8) که در شب معراج، جبرائیل سیبی خوشبو برای پیامبر(ص)آورد و حضرت آن را تناول کردند و تولد با سعادت حضرت زهرا(ع)بعد از آن واقعه بوده و از آنجا که معراج پیامبر(ص)بعد از بعثت بوده است، پس نظر شیعه را که حضرت زهرا(ع)پنج سال بعد از بعثت به دنیا آمده اند، تایید می کند.
از آن جا که همه اذعان دارند حضرت صدیقه طاهره(ع)در سال یازدهم هجری وفات نمودند، پس نتیجه می گیریم سن حضرت در هنگام شهادت هیجده سال بیشتر نبوده است.
رابعاً: هیچ تاریخی اعم از شیعه و سنی، هیچ گونه بیماری خاصی برای حضرت زهرا(ع)در هنگام حیات پیامبر اکرم(ص)و در مدت بسیار کوتاهی که بعد از پدر بزرگوارشان در قید حیات بودند، ذکر نکرده است.
حال جای این پرسش است که چه عاملی باعث درگذشت حضرت زهرا(ع)در مدت بسیار کوتاه بعد از پدر گرامیشان شده است، در حالی که آن حضرت جوان بودند و بیش از هیجده سال نداشتند، آیا علت درگذشتشان چیزی غیر از ضرب و شتم، شکستن پهلو و سقط فرزندش در جریان بیعت گرفتن می باشد؟! همان گونه که برخی از علمای اهل تسنن در کتاب هایشان به آن اشاره کرده اند.
حموینی جوینی شافعی در«فرائد السمطین»، جلد دوم، صفحه35 از پیامبر(ص)روایت می کند:
«فتقدم علی محزونه...مقتوله؛ پس(حضرت زهرا(ع»بر من وارد می شود، در حالی که غمگین است... و در حالی که کشته شده است.)
براساس آنچه گذشت باید اقرار کنیم آن عواملی که باعث شهادت حضرت زهرا(ع)شده است و اهل تسنن بعضاً در برابر آن سکوت می کنند و یا به انکار آن می پردازند؛ چیزی است که با اندکی مطالعه و بررسی در کتاب های آنان بر هر عقل سلیم و دور از زنگار تعصب مشخص می شود، البته شایان ذکر است که ائمه معصومین (ع)و پاسبان مکتب نبوی و کسانی که اهل تسنن نیز به شرافت و بزرگی آنان اعتراف دارند و آنان را مورد احترام قرار می دهند، همه آن عوامل و شواهد را برای طالبان حق و حقیقت بیان نموده اند:
امام صادق(ع)فرمودند:«کان سبب وفاتها، ان قنفذ مولی الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسناً و مرضت من ذلک مرضاً شدیداً؛(9)همانا سبب وفات حضرت فاطمه(ع)این بود که، قنفذ غلام آن فرد(عمر) به دستور او با قلاف شمشیر بر بازوانش کوبید که منجر به سقط(حضرت)محسن (ع) شد، و (فاطمه زهرا(ع» در اثرآن (جراحات و لطمات)به شدت مریض شدند(و به شهادت رسیدند»).
خداوند متعال در شب معراج به پیامبر اکرم(ص)فرمودند: اما در مورد دخترت فاطمه، پس به او ظلم می شود و حقش را غاصبانه می گیرند همان میراثی که تو برایش قرار می دهی، و او را مورد ضرب و شتم قرار می دهند در حالی که حامله است و بدون اجازه وارد حریم و منزلش می شوند، ... آن گاه در اثر این ضربات فرزندش را سقط می کند و به شهادت می رسد.»(10)

سانسور خبری و ممنوعیت نقل حدیث

در این جا شایسته است که به شرایط و وضع حاکم بر نقل تاریخ و حدیث از زمان بعد از شهادت پیامبر اکرم(ص)و سانسورهای خبری که توسط دستگاه اعمال می شد، اشاره ای کنیم تا مشخص شود که رسیدن حقیقت طریق کتاب های تاریخ اهل تسنن، تا چه اندازه مشکل است سانسور خبری که یک سیاست برنامه ریزی شده بود از کنار بستر پیامبر(ص)شروع شد، آن جایی که پیامبر(ص)در لحظات آخر عمر پر برکت خود قلم و کاغذ طلب کردند تا تکلیف امت را برای چندمین و آخرین بار، بعد از خود مشخص نمایند، عمر فریاد زد:
«دعوه انّ الرجل لیهجر حسبنا کتاب الله؛ رهایش کنید این مرد را! همانا این مرد هذیان می گوید: کتاب خدا ما را بس است.»(11)
آن گاه جمعی به حمایت از عمر برخاسته و گفتند: عمر راست می گوید، و عده ای دیگر با آن ها به مخالفت برخاستند؛ لذا در کنار بستر پیامبر نزاع بالا گرفت، پیامبر(ص)به آن ها فرمودند: از نزد من خارج شوید که نزاع و درگیری در نزد من سزاوار نیست.
بی شرمی و بی حرمتی تا کجا؟ آیا این بود مراعات مقام کسی که خداوند درباره اش می فرماید:(و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی)(12)؟!
سانسور خبری بعد از شهادت پیامبر(ص)با قوت و قدرت بیشتری ادامه یافت. ابتدا ابوبکر بر آن شد که پس از جمع آوری احادیث و وقایع تاریخی آن ها را بسوزاند و این کار را عملی کرد، و حتی تمام احادیثی که خود نوشته بود در‌آتش سوزاند،(13)و دستور داد:«از پیامبر حدیث نقل نکنید و به قرآن مشغول باشید».(14)
در زمان عمر نیز این منع حدیث و سانسور خبری به شدت دنبال شد، عمر اعلام کرد:«من می خواستم سنت های پیامبر(ص) را بنویسم؛ لکن امت های گذشته را به یاد آوردم که با نوشتن بعضی کتاب های و جمع آوری تاریخ و توجه زیاد به آن ها از کتاب آسمانی خود باز ماندند، لذا من هرگز کتاب خدا و قرآن را با چیزی در هم نمی آمیزم!»(15)
در زمان عثمان، مبارزه دستگاه خلافت علیه نقل احادیث و تاریخ شدیدتر شد اگر عمر در دوران خود صحابه پیامبر(ص)را می آزرد و ایشان را تحت نظر داشت و نوشته های آن ها را می سوزاند، در عوض عثمان برای جلوگیری از بازگویی تاریخ و حدیث، یاران بزرگ پیامبر(ص)را شکنجه، تبعید و حتی به قتل می رساند! مثلاً ابوذر را به صحرای خشک و بی آب و علف(ربذه) تبعید کرد تا در غربت جان داد و یا عمار یاسر که چنان او را زدند که بیهوش بر زمین افتاد.(16)
آری! با این بهانه ها، مانع شدند که احادیث گوهر بار نبوی به نسل های بعدی منتقل شود، شاید آن ها از زیر سوال از زیر سوال رفتن حکومت غاصبانه خود می هراسیدند و یا نمی خواستند نسل های بعدی از ننگ فجایع و جنایات شان خبر دار شوند.
ولی امیر المؤمنین علی(ع)در زمان حکومت خود به نشر حدیث پرداختند؛ به طوری که از مال شخصی خود که از زراعت به دست می آوردند، شش هزار نفر را استخدام کردند و در مسجد کوفه به آنان حدیث تعلیم می نمودند؛‌ لکن آن هایی که رفتار آن حضرت را مخالف منافع دنیوی خویش دیدند با او به مخالفت پرداخته و جنگ های جمل، صفین و نهروان را به راه انداختند تا نگذارند اسلام حقیقی آشکار گردد.
بعد از امیرالمؤمنین علی(ع)معاویه دست به سیاستی جدید زد که هنوز تاریخ اسلام تاوان این ناجوانمردی وی را پس دهد، و آن سیاست جدید عبارت بود از «جعل حدیث».آری! کار به آنجا رسید که ابوهریره بیش از 5300حدیث و عبدالله بن عمر بیش از 2000حدیث و سرانجام عایشه و انس بن مالک هر یک بیش از 2300حدیث دروغ به پیامبر(ع)نسبت دادند؛ آن ها برای جلب رضایت معاویه و حاکمان ظالم در جعل حدیث و وقایع تاریخی از یکدیگر سبقت می گرفتند!!(17)
جای بسیار تعجب است که عده ای خوش باور و ساده و جاهل از تاریخ به این انتظار نشسته اند که مساله حمله عمر و یارانش به خانه حضرت زهرا(ع)و شهادت آن حضرت، بدون هیچ سانسوری در کتاب های تاریخی اهل تسنن ذکر شده باشد؛ اگرچه در کتاب هایشان بعضی از حقایق تاریخی از جمله آتش زدن درب و شهادت حضرت زهرا(ع)و حضرت محسن(ع)به صراحت یا اشاره، نقل شده است.(18)
شایسته است که در پایان این فصل به برخی از منابع شیعه در این زمینه اشاره کنیم تا علاقمندان برای مطالعه و تحقیق بیشتر از آن ها استفاده نمایند.

الف) هجوم به خانه و آتش زدن درب:

1-کتاب سلیم بن قیس:ص585.
2-کشف المراد:ص402.
3-عوام العلوم:ج11، ص400.
4-نوائب الدهور: ج3، ص157.
5-بحارالانوار: ج43، ص197.
6-المحتضر:ص44.
7-الشافی فی الامامه:ج3، ص76.
8-خصایص الائمه:ص47.
9-تخلیص الشافی: ج3، ص76.
10-حلیه الابرار: ج2، ص652.
11-الهدایه الکبری:ص163و417.
12-تجرید الاعتقاد:ص402و...

ب)شهادت حضرت محسن بن علی(ع)

1-امالی صدوق:ص99.
2-اقبال الاعمال:ص625.
3-بشاره المصطفی:ص197.
4-ارشاد القلوب:ص295.
5-جلاءالعیون:ج1، ص184.
6-حدیقه الشیعه: ص265.
7-دلائل الامامه:ص26.
8-معانی الاخبار: ص205.
9-مصابح کفعمی: ص522.
10-علم الیقین: ص686.
11-المختصر: ص109.
12-روضه الیقین: ج5، ص342.
13-کامل بهایی: ص309.
14-اثبات الهداه: ج2، ص337و...
ج) شکستن پهلوی حضرت زهرا(ع)و شهادت آن حضرت
1-الارشاد:ص465.
2-مصابح الزائر: ص25.
3-جلاءالعیون:ج1، ص186.
4-الاختصاص:ص184.
5-امالی صدوق: ص99.
6-روضات الجنات: ج6، ص182.
7-اصول کافی: ج1، ص458.
8-اقبال الاعمال: ص625.
9-کنزالفوائد:ج1، ص458.
10-بحارالانوار: ج43، ص172.
11-الاحتجاج: ج1،‌ص210.
12-عوالم العلوم: ج11، ص391.
13-البلد الامین: ص198.
14-حدیقه الشیعه: ص265.
15-کامل بهایی: ج1، ص314.
16-علم الیقین: ص701و....(19)
کلام آخر این که شیعیان و دوستداران حضرت فاطمه زهرا(ع)همیشه در فکر مصیبت ها و رنج های مادرشان هستند و هرگاه نام فاطمه را می شنوند اشک از گوشه چشمانشان جاری می شود و این همان سیره پیشوایان مان بوده است که چون نام مادرشان فاطمه(ع)را می شنیدند، منقلب می شدند؛ چرا که نام فاطمه با غم و اندوه عجین شده است.
داوود بن مبارک می گوید: در مدینه با عده ای به حضور عبدالله بن موسی، نواده امام حسن مجتبی(ع) رسیدیم و از او درباره ابوبکر و عمر سوال کردیم، ایشان در پاسخ به ما همان جوابی را دادند که جدشان عبدالله بن حسن(فرزند امام حسن مجتبی(ع»به این سوال داده بودند؛ ایشان فرمودند:
مادر ما صدیقه طاهره(ع)دختر رسول خدا(ص)بود که با نارضایتی و خشم از دست آن گروه از دنیا رفت و ما نیز به غضب او، از آنان خشمگین می باشیم.
این مضمون را یکی از شعرای حجاز نیز به نام«نقیب جلال الدین عبدالحمید علوی» در شعر خود آورده است.
«اتموت البتول غضبی و نرضی
ما هکذا یصنع البنون الکرام
آیا سزاوار است که مادر ما فاطمه(ع)با غضب و خشم از دنیا برود و ما خشنود باشیم، که هرگز فرزندان با کرامت چنین نمی باشند».(20)
«فان الوالد الکریم یرضی لرضی ابیه و امه و یغضب لغضبها؛ زیرا فرزند کریم به شادی پدر و مادرش، شاد و خرسند؛ و به خشم و غضب آن ها خشمگین و ناراحت است».(21)
آری! فرزندان فاطمه همیشه به خاطر مصائب و رنج های مادرشان ناراحت و دل شکسته هستند و در هر زمان و مکان به فکر مادرشان می باشند؛ آن مادری که بعد از شهادت پیامبر اکرم(ص)تمام غم ها و دردها را در حمایت از ساحت مقدس ولایت به جان خرید و همچون شمعی در اندک زمانی سوخت و آب شد.
آن مادری که امام صادق(ع)در توصیف حال غم انگیز او بعد از فراغ پدر گرامیش چنین می فرماید: «الزمت الفراش و نحل جسمها و ذاب لحمها و صارت کالخیال؛ بعد از پیامبر(ص)، حضرت زهرا(ع)مدام در بستر افتاده بود و جسم ایشان ضعیف و ناتوان گشته و گوشت بدنشان آب شده بود و از (شدت غم و غصه) همچون شبهی گشته بود».(22)
بدین جهت است که فرزندان فاطمه(ع)همیشه در دل زمزمه می کنند که:
شهادت مادرمان افسانه نیست؛ بلکه یک تاریخ حقیقی و یک سند جاودانه مظلومیت است.
بدون شک این غم و اندوه جانگاه هست تا وقتی که تنها منتقم او ظهور کند و انتقام مادرش را از ظالمین بستاند، که پیامبر اکرم(ص)فرمودند:(المهدی من عترتی من ولد فاطمه؛ مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است).(23)
«یا رب فاطمه بحق فاطمه، اشف صدر فاطمه بظهور الحجه».

پی نوشت ها :

1-صحیح بخاری:ج5، ص83-صحیح مسلم:ج5، ص154-سنین بیهقی:ج6، ص300-البدایه و النهایه:ج5، ص307-تاریخ طبری:ج3، ص208.
2-کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص225.
3-الامامه و السیاسه:ج1، ص19-شرح نهج البلاغه:ج2، ص47-اعلام النساء:ج4، ص114.
4-شرح ابن ابی الحدید:ج6، ص215.
5-بحارالانوار:ج28، ص125.
6-همان: ج28، ص94.
7-همانگونه که در فصل دوم به روایات آن اشاره کردیم.
8-تاریخ بغداد: خطیب بغدادی، ج5، ص87- میزان الاعتدال: ذهبی،ج1، ص38-لسان المیزان: عسقلایی ج5، ص160؛ الروض الفائق شیخ شعیب مصری: ص204؛ در المنثور سیوطی ج4، ص153(به نقل از: فاطمه الزهرا(ع)از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ص87)
9-دلائل الامامه:ص45.
10-کامل الزیارات:ص332-بحارالانوار، ج28،‌ص62.
11-صحیح بخاری:ج4، ص7-مسند، احمد حنبل: ج1، ص335-ابن ابی الحدید:ج2، ص118-کنزالعمال:ج3، ص138-شرح النهج حمیدی: ج3، ص114- به نقل از: النص و الاجتهاد:ص167،‌در برخی از مصادر فوق به جای لفظ عمر، آورده اند شخصی گفت.
12-(پیامبر(ص»هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید، سخن او چیزی جز وحی خدا نیست»، (سوره نجم، آیات3و4).
13-تذکره الحفاظ، شمس الدین ذهبی: ج1، ص5.
14-تذکره الحفاظ، شمس الدین ذهبی: ج1، ص13.
15-الطبقات الکبری، کاتب الواقدی:ج3، ص206.
16-انساب الاشراف، بلاذری:ج5، ص49.
17-ر.ک. احادیث عایشه: علامه مرتضی عسگری، ص289.
18-همان گونه که در فصل های گذشته از قول مسعودی و شهرستانی و جوینی شافعی و...نقل شده است.
19-ر.ک. رنج های فاطمه زهرا(ع): سید جعفر مرتضی عاملی.
20-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید:ج2، ص30.
21-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید:ج2، ص49.
22-سفینه البحار، محدث قمی: ج2،‌ص375،ماده«فطم».
23-سنن ابن داوود: ج4، ص473.

+ نوشته شده توسط مهندس حسن صبا در پنجشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۱۲ و ساعت 16:38 |
مدیریت یکپارچه شهری و چالش های مدیریت شهری...
ما را در سایت مدیریت یکپارچه شهری و چالش های مدیریت شهری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hassansaba12131415 بازدید : 120 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 2:26